مافیایه دلربا p10

هایان ویو
دیدم داره دروغ میگه گفتم
هایان :هه (نفس عمیق) ببین اجی کوچولو من میدونم تو با کسی هستی پس بهم بگو داماد خونوادمون کیه؟ ☺️
سانجو:هق داداش من... هق... برا نجات جون تو.... هق... با یکی... هق. رابطه داشتم.. هق.. من.. دخترونگیم رو.... هق.. فروختم تا جونتو نجات بدم... (اینجارو با داد میگه) =حالا راضی شدییییییی
داشت گریه میکرد تو شک بودم به خاطر جون من ولیی...... ولی با کی تو شک بودم به خودم اومدم دیدم نصف راه رو دوان دوان ازم دور شده
دوییدم دونبالش اما چراغ عابر پیاده قرمزشد اههه بخشکی تو این شانسس
سانجو ویو
بعد گفتن این حرفش دوییدمو رفتم یه شرکتی که وقت گرفته بودم که رزوممو ببرم نشون بدم خدا کنه استخدام شم
*******پرش به یه هفته بعد، ********
سانجو ویو
یه هفته میشه که از همون شرکت استخدام شدم خیلی خوشحال بودم از طرفی هم حالم خیلی بد بود فقط بالا میووردم نمیدونم چم شده بود
ادامه دارد...
سلام بچه ها ببخشید یکم دیر شد
دیدگاه ها (۰)

توجه ‼️توجه ‼️توجه ‼️آرمی ها خیلی هاتون خبر دارید از اومدن ب...

مافیایه دلرباp11

반짝이는 수박💜💜

사랑스러운 주자🇰🇷💜💖

پارت۳ [دیوانه وار عاشق]ناشناس:(همون پسره) ددیو کوفت آنقدر ...

وانشات اینوماکی//پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط